بنــازم آن کوهـدامن وکـوهدامني هايش
ببالم بآن فـرزند شاعر و نغمه سـرايش
بنازم بکوه هاي سـر برفلک کـشيده او
پرغرور و مرد خيز است آن دره هايش
مـرا يادي زآن مـرحـوم کـوهـدامني آمـد
به ســينـه مي تپــد هـــردم دل بـرايــش
آن بلبل شـرين سخـن فرهيخته شاعرما
بسـا خـوش سـروده شعـر وغـزل هايش
ز آزاده گي و تعـالي وطــن هـمي گــفـت
بلند آوازه بود هـر سو شور وغـوغايش
آن فـرهـيخته شاعـر اديـب و اهـل دانش
زبان قــلم خُشکــيد ز دردِ ســينـه هايش
بـرومـندي بــُود انــدر دل کـوهـدامني ها
به آسـمان ها مـيرســد شـعـر ومعـنايش
يکـي بــود فـرزند پر دردي از ميهن ما
که پيــداست درد مـردم درسـروده هايش
هـمي نالـيد ز درد ملت و مـيهـن خويش
که درد هـجرت هـــم رسـيد نا گه برايش
نداشــت صـبر و قــراري ازعـشق ميهن
کاين درد بغُـربت هم نکـرد هـيچ رهايش
دريغا ! دســت فـلـک و قــضاي روزگــار
چه زود از او گــرفـت آهـنگ و صدايش
ياد ان " بيـرنگ کوهـدامني" گرامي بادا
که ميرسـد هردم بگـوشـم شـورو نوايش
بيان استدعاي مغّـفـرت وتعـالي دارد بدو
جـنت مکانش باد و بهـشت برين جايـش
بيان
19 / 11 / 2010
دنمارک