سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خانه
مدیریت
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها ::
10402

:: بازدیدهای امروز ::
0

:: لینک به وبلاگ ::

Ustad Berang Kohdamani  استاد بیرنگ کوهدامنی _

:: موضوعات وبلاگ::


:: دوستان من ::


:: خبرنامه ::

 

:: آرشیو ::


:: موسیقی وبلاگ::


Ustad Berang Kohdamani استاد بیرنگ کوهدامنی _

برای من نمیرا است این مرد

سه شنبه 87/9/26 ساعت 8:8 صبح

 

 

به یاد بودی استاد بزرگ بیرنگ کوهدامنی.

روانش شاد و یادش گرامی باد.

 

برای نمیرا است این مرد

 

 

 

 

به نام آنکه نامــش جاودان است

گرامی و مهــین و مهربان است

سخندان و ســخن سنج و سخنور

بزرگ و نیــــک رای مهرپرور

خراسان گزیـــــن را نیک فرزند

که از ابر لبــــش ریزد گل و قند

در این گیتی که باشد پر زنیرنگ

چه بیرنگ است این استاد بیرنگ

ز بیرنگی ایــــــــــن فرزانه استاد

جهان در پای بــــی بیرنگش بیفتاد

زبیرنگی جهانی پر   زرنگ ساخت

بسان نقشها درنسک ژنگ ساخت

برای من نمـــــــیرا است این مرد

برای من چو دریــا  است این مرد

برای من همیشـــــــه جاودان است

همیشه زنده و شاد و جــــوان است

با این چکامه های نــــــغز و با چم

سرمرگ را به پایش کرده است خم

کنون مرگ است که بـــاید مرد نه بیرنگ

نه بی بـــــــیرنگ بزیبد هیچ اورنـــــــــگ.

 

کیومرس آریا


نوشته شده توسط: کیومرس آریا

نوشته های دیگران ()

پیک سواران

شنبه 86/11/27 ساعت 4:4 صبح

شب ساکت است، پیک سواران ما چه شد؟

پیغـــــــــــــــام کس نیامد، یاران ما چه شد

ای آسمـــــــــــــــان تیره و ای ابر سوگوار

خورشید پر طلیعـــــــه و باران ما چه شد؟

باریده گـــــــــــــــرد ماتم پاییز، روی شهر

سبزینه برگ های چنــــــــاران ما چه شد؟

مردان دیو بند خراســــــــــــان کجا شدند؟

یاران سر به دار و عیـــــاران ما چه شد؟

دست زمـــــــــــــانه برگ اوستا به باد داد

از آن کتیبه نقش نگـــــــــاران ما چه شد؟

آزرده ام ز شیــــــــــــــون مرموز جغدها

رنگین سرود گرم هزاران مـــــــا چه شد؟

دیوار و بام یکـــــــــــــــسره فریاد می کند

دردی کشان و باده گســــــاران ما چه شد؟

از هیچ سو سپــــــــــیده ی صبحی نمی دمد

آن چلچراغ این شــــــــب تاران ما چه شد؟

تا عمـــــر جاودانه به سر آید به دست شان

تیر افکنان و نیزه گــــــــزاران ما چه شد؟

دیری است کاسمـــــــــان خدا گریه می کند

آن خضر سبز پوش دیاران ما چــــــه شد؟

از پهــــــــــــنه ی نبرد، نمی خیزد هیچ گرد

جنگ آوران و شیرشــــــــکاران ما چه شد؟

سرما چــــــــــه بی دریغ وزد در دریچه ها

آن آفتاب گرم بهـــــــــــــــــاران ما چه شد؟

تا سوی صبـــــــــــــحدم بکشد کاروان شب

روشنگران و آیینـــــــــــه داران ما چه شد؟

نی دفتر شهـــید، نه دیـــــــوان رودکـــــــی

از کاخ نظــــــــم نادره کاران ما چه شــــد؟

در این شب سیاه یکی رهنــــــــــورد نیست

خط عروج راهسپــــــــاران ما چه شد؟


نوشته شده توسط: کیومرس آریا

نوشته های دیگران ()

شهر آرزو

شنبه 84/12/6 ساعت 5:33 عصر

 

شهر آرزو

رفتی نیامد نامـــــــــــــــــــه ات ، نام مرا بردی زیاد

ما را نـــــــــــــــــــــــیاز افزوده شد، گردید ناز تو زیاد

پرسم به شب، جویم به صبح، دارم عجایب پرس وجو

از مــــــــــــــاه ، شرح روی تو، احوال مویت را زباد

از دوریت ، از ســـــــردیت، ای ما شب ، ای شاخ گل

یخ بست شـــــــــــــــــــــــــهر آرزو ، افسر گلزار مراد

ای آســـــــــــــــــــــــمان فتنه جو ، فریاد ها از دست تو

غم های ما افزون کنی ، ما  را نمیخواهی تو ،شاد

روزی که رفتــــــی از نظر ، این دل نباشد دل دگر

این خانه را سیــــــــلاب برد ، این بیشه را آتش فتاد

 


نوشته شده توسط: کیومرس آریا

نوشته های دیگران ()

اشک تهمینه

شنبه 84/11/22 ساعت 9:13 صبح

ابزار خون آشام

 

صبح ما را تیره دارد شام تان

نـــــنگ دارم تا بگویم نام تان

 

اهل دانش بی نصیب ازخواسته

هســت این دنیا همه بر کام تان

 

 خون انگوراست اگر نوشیم ما

پرشـــود از خون مردم جام تان

 

نیزه و شمشیر و سیف و ذلفقار

مجمع  ابزار خــــون آشام تان

 

اقــــــتلو گویان به میدان آمدید

قاتـــلین ! بیزارم از اسلام تان

 

*******

به هنگامی که می آید بهــــــــاران

به هنگــامی که گل روید به بستان

بمـــــــــوید ابر در مرگ سیاوش

بنالد باد همــــــــچون سوگواران

بسان قصه ی سهـــراب تلخ است

سرود مرغـــــکان بر شاخساران

به مرگ آن عـزیز رفته از دست

خروشد رعد همچون پور دستان

نموده ســـــــوگ رستم، ابر تیره

نشان اشک تهمـــینه است باران

سراید داستـــــــــــــان کین ایرج

هزارآوا،اگر گردد غزلخـــــوان

ز خون رابعه رویـــد گل سرخ

بنفشه سر زند زان زلف افشان

من از تبار آتش خاک اند این خلایق:::

باری بده رهایی زین قوم و زین فریقم:::

 

با لله که خود ندانم آن به که تو نپرسی:::

از دین و مزهب من از راه و از طریقم:::


نوشته شده توسط: کیومرس آریا

نوشته های دیگران ()